part 44

هیون = اوووووووووووووووووووووووو...فهمیدم ...
جونگین = به به قراره عمو بشم ...عمو جونگین ..
یوری = عههههههه .....از جلو چشمام خفه شید تا جرتون ندادم ...
فیلیکس = اخی عمو هیون
هیون = خودم میدونم خیلی بهم میاد ... عمو لیکسی ...
یوری= خب چقدر هم عالی ...امروز صبحونه نداریم ...
جونگین = غلط کردیم تورو خدا من گشنمه
هیون = منممممممممم
//هان داره بهشون میخنده ...//
هیون = به چی میخندی قورومساق
هان = واسه گشنه شدن انقدر خودتونو میکشید ...
جونگین = تو هم گشنه میمونی ...
هان = نه ...
فیلیکس = چرا اونوقت ..
هان = معلومه دوست دخترم برام صبحونه درست میکنه من فرق دارم ...
یوری = نه کی گفته ...
//همه به هان میخندن ...//
یوری = خب حالا بسه ...مثل بچه ادم بشینید تا من صبحونه اماده کنم ...
//بچه ها صبحونه رو خوردن و رفتن حیاط تا یکم افتاب بگیرن ...//
فیلیکس = یوری اسمشو چی میزاری ...
یوری = یاااا هنوز معلوم نیست که ...
هان = یوسونگ ...
یوری = از کجا میدونی دختره ...
هان = من به این ایمان دارم ...
فیلیکس= اخی ...چقدر بابا بودن بهت میاد ...
دیدگاه ها (۱۸)

part 45

part 46

part 43

part 42

Parallel Hearts

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط